ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : شنبه 25 آذر 1391
ز : 1:56 قبل از ظهر |
+
به یک پلک تـــو مـیبخشم تمـــام روز و شبها را
که تسکین میدهد چشمت غم جانسوز تبهارا
بخوان! با لهجهات حسّی عجیب و مشترک دارم
فضا را یک نفس پُر کن بـــه هــــم نگذار لبها را
به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم!
تو واجب را به جا آور رها کن مستحبها را
دلیلِ دلخوشـــیهایم! چه بُغرنج است دنیایم!
چرا باید چنین باشد؟... نمیفهمم سببها را
بیا اینبار شعرم را به آداب تو میگویم
که دارم یاد مــیگیرم زبان با ادبها را
غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر
برای هــر قدم یک دم نگاهــی کن عقبها را
نجمه زارع
:: موضوعات مرتبط:
پلکــــــ تو،
،
:: برچسبها:
شبــــــ و شعــــــر ,
شبــــــ و شعــــــر ,
شبــــــ و شعــــــر ,
شبــــــ و شعــــــر ,
شبــــــ و شعــــــر ,
,